امام سجاد(علیه السلام) ناقه ای داشت که بیست و دو بار باهمرهی آن ناقه، زیارت مکه را انجام داده بود و در طول چندین سال همزیستی
حتی یک تازیانه به او نزده بود. آن گاه که حضرت را پس از شهادت به خاک سپردند. ناقه ی مزبور بدون آن که قبر امام را دیده باشد خود را از
طبیله رها ساخت و بر سر قبر حاضر شد سینه ی خود را روی قبر گذاشت و ناله و شیون جگر سوزی را سر داد و اشک از دیدگانش سرازیر
می شد و صدای مخصوص از خود بروز می داد و در عزای فقدان مولایش آن چنان بی تابی می کرد و سر و صورت به زمین می کو بید و
بی قراری می کرد که از همه جلب توجه شده بود. به امام باقر(علیه السلام) خبر دادند، حضرت آمد نزد قبر و فرمود: ساکت شو خداوند به
تو برکت دهد ناقه برخاست و به جایگاهش بر گشت و پس از گذشت اندک زمانی دوباره نزد قبر آمد و مجدداً ناله و شیون را سر داد و خود
را به زمین کوبید و عجیب بی تابی و بی قراری می کرد به امام باقر خبر دادند. حضرت فرمود: او را به حال خود وا گذارید و کاری به کارش
نداشته باشید. سر انجام با ناله و فریاد جان سوز پس از سه شبانه روز جان داد.
منبع:کتاب سوز اندیشه ها صفحه ی 318
سهل ساعدی می گوید وارد شام شدم دیدم شهر آذین بندی شده عده ای شادی می کنند و مردی را در گوشه دیدم اشک می ریزد به او
نزدیک شدم متوحش گردید گفتم نترس من مأمور نیستم پرسیدم چه خبر است؟ گفت قرار است سر های شهدا و امام زین العابدین
(علیه السلام) و اسرا را از دروازه ی ساعات وارد کنند. با عجله خود را به دروازه ی ساعات رساندم دیدم امام زین العابدین (علیه السلام)
دست و پاهایش با غل و زنجیر بسته و روی ناقه ای با وضعیت رقّت بار همراه سر های شهدا و زن ها و بچه های امام حسین(علیه السلام)
با حرکت بسیار کند وارد می شوند. مردم تماشا می کنند و چه بسا با سنگ و چوب می زنند و زن ها می رقصند و خوشحالی می کنند.
به امام سجاد(علیه السلام) نزدیک شدم عرض کردم یابن رسول الله فرمایشی دارید؟ فرمود: یک مقدار پول به سر بازان بدهید تا سر ها
را از زن ها و دختر ها و بچه ها جدا کنند و شامیان کمتر به زن ها و دختر ها بنگرند. چهار صد درهم دادم و آن کار عملی شد.
منبع:کتاب سوز اندیشه ها صفحه ی 315
شام یعنی شهر جان بر لب شدن
شام یعنی شهره ی زینب شدن
شام یعنی وعده گاه دلیران
شام یعنی سنگ بازی با سران
شام یعنی قاری بر نوک نی
شام یعنی بی حیایی تا به کی
حارث شامی می گوید: در یکی از شب ها اهل بیت پیامبر را در خرابه ای جای دادند و سر مطهر را به شاخه ای آویزان کردند. نزدیک صبح بود که دیدم دخترکی از میان زن ها بیرون آمد و آهسته آهسته به سوی درخت رفت. من هیچ نگفتم تا ببینم کجا می رود. دیدم نزدیک درخت روی زمین نشست و صدا زد: بابا! امان از جدایی. بابا! ما را اسیر کردند، حر مت ما را شکستند، خیمه های ما را آتش زدند، اموال ما را غارت کردند، ما را به زنجیر بستند و الان هم در آین خرابه که می بینی، حبس کردند.
آن دختر فریادی زد و غش کرد. به خدا قسم دیدم شاخه خم شد، نزدیک صورت طفل رسید و سر ابی عبد الله پی در پی دختر را می بوسید و تسلی می داد و می فر مود: نور دیده ی من! صبر کن.
در هنگام ورود به موصل، حاکم آنجا به لشکریان ابن زیاد اطلاع داد که اهل موصل از دوستان اهل بیت هستند؛ اگر وارد شهر شوید آشوب میشود.
لذا آن ها در یک فرسخی موصل منزل کردند و سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را بر روی سنگی گذاشتند.
قطره خونی از سر مبارک بر روی آن سنگ چکید؛ لذا آن جا به مشهد نقطه معروف شد و قبه ای عالی در آن جا ساخته اند.
زمانی که خواستند اهل بیت را از بحران عبور دهند، شخصی به نام یحیی که مذهب نصرانیت داشت، بر سر راه غافله آمد که تماشا کند؛ هنگامی که وضع اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را دید، بسیار ناراحت شد.
وقتی سر امام حسین(علیه السلام) بر او عبور کرد، دید لب های مبارک او در حرکت است و آیه ای از قرآن را می خواند.
چون این کرامت را دید، پرسید: این سر چه کسی است؟ گفتند: سر حسین(علیه السلام) فرزند فاطمه دختر پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله)است؛ چون بر خلیفه ی وقت یزید خروج کرده است، لذا به امر یزید او را کشته اند و سر او را برای خلیفه می برند.
یحیی بی اختیار گریه کرد و گفت: حمد می کنم خدا را که مرا به دیانت حق هدایت نمود.
شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد.سپس شمشیر کشید و بر آن ها حمله کرد تا شهید شد. او را بیرون دروازه به خاک سپردند و معروف به یحیی شهید شد.
فضل بن شاذان نقل می کند که شعار یاران مهدی<< یا لثارات الحسین>> ( ای خون خواهان حسین) است:
<<انّ شعار اصحاب المهدی(عجل الله) یا لثارات الحسین>>
بنی اسد در غاضریه منزل داشتند. وقتی می خوا ستند از آن جا کوچ کنند و جای دیگری بروند، عبورشان به قتلگاه افتاد.
با خود گفتند: این بدن ها را باید دفن کنیم، زیرا اگر در صحرا بمانند، حیوانات درنده به آن ها آسیب می رسانند. از خدا بترسید و یبایید این کشته ها را دفن کنیم.
ولی ملاحظه کردند شهدا هیچ کدام سر در بدن ندارند.
ناگاه دیدند از طرف قبله جوانی پیدا شد که فریاد ((پدر،پدر)) داشت. ...
آن گاه که مهدی موعود ظهور کند،بین رکن و مقام می ایستد و چنین ندا می دهد:
((الا یا اهل العالم! انا الا مام القائم))
((الا یا اهل العالم! انا الصمصام المنتقم))
((الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین قتلوه عطشاناً))
((الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین طرحوه عریاناً))
((الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین سحقوه عدواناً))