مردی از بنی اسد می گوید: پس از رفتن قافله ی کربلا من به میدان نبرد آمدم. صحنه ی عجیبی بود ،اجساد مطهر
اهل بیت رسول خدا(صل الله) و یاران امام ( علیه السلام) غرقه در خون ،روی زمین افتاده بودند و خاک و غبار
روی آن ها نشسته بود، منظره ای بسیار حزن آور بود. از بدن های مطهر آنان نور به آسمان می تابید و نسیمی
که بر آن اجساد عزیز می گذشت عطر آگین بود. در این هنگام شیری را دیدم که در کنار جسد مطهر
حضرت حسین(علیه السلام) آمد و خود را به خون مبارک امام(علیه السلام) آغشته کرد و چنان ناله می کرد
که تا کنون نشنیده بودم و آن چه که بر تعجب من افزود آن بود که شب هنگام نگاهی به صحنه ی کارزار کردم
در کنار هر بدن نوری دیدم هم چون شمعی که می درخشند و صدای ناله و گریه از کنار آن عزیزان به گوش می رسید.
منبع:کتاب سوز اندیشه ها صفحه ی 175
نگارش در تاریخ دوشنبه 89/11/4 توسط آسیه | نظر