در هنگام ورود به موصل، حاکم آنجا به لشکریان ابن زیاد اطلاع داد که اهل موصل از دوستان اهل بیت هستند؛ اگر وارد شهر شوید آشوب میشود.
لذا آن ها در یک فرسخی موصل منزل کردند و سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را بر روی سنگی گذاشتند.
قطره خونی از سر مبارک بر روی آن سنگ چکید؛ لذا آن جا به مشهد نقطه معروف شد و قبه ای عالی در آن جا ساخته اند.
زمانی که خواستند اهل بیت را از بحران عبور دهند، شخصی به نام یحیی که مذهب نصرانیت داشت، بر سر راه غافله آمد که تماشا کند؛ هنگامی که وضع اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را دید، بسیار ناراحت شد.
وقتی سر امام حسین(علیه السلام) بر او عبور کرد، دید لب های مبارک او در حرکت است و آیه ای از قرآن را می خواند.
چون این کرامت را دید، پرسید: این سر چه کسی است؟ گفتند: سر حسین(علیه السلام) فرزند فاطمه دختر پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله)است؛ چون بر خلیفه ی وقت یزید خروج کرده است، لذا به امر یزید او را کشته اند و سر او را برای خلیفه می برند.
یحیی بی اختیار گریه کرد و گفت: حمد می کنم خدا را که مرا به دیانت حق هدایت نمود.
شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد.سپس شمشیر کشید و بر آن ها حمله کرد تا شهید شد. او را بیرون دروازه به خاک سپردند و معروف به یحیی شهید شد.