بعد از شهادت حضرت، لشکریان سواری را دیدند که صیحه میزند و بی محابا فریاد می کشد. به او گفتند: چرا فریاد می کشی؟ گفت: چگونه
صیحه نزنم و فریاد نکنم؛ حال آن که رسول خدا (صل الله علیه و آله) را می بینم که ایستاده است؛ گاهی به سوی زمین نگاه می کند و
زمانی به میدان جنگ. از آن می تر سم که خدای را بخواند و ساکنان زمین را نابود کند.
جماعتی از لشکریان گفتند : این مرد دیوانه است و سخنی سفیهانه می گوید و گروهی گفتند: ستمی بزرگ بر خویش کردیم و برای
خشنودی پسر سمیه، پسر پیغمبر را کشتیم.
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: آن کس جز جبرئیل نبود، که اگر از طرف خداوند اذن داشت، صیحه ای بر آن جماعت می زد که ارواح ایشان
از بدن ها یشان به جانب دوزخ شتاب می گرفت. اما آن ها را مهلت داد تا گناه آنان عظیم تر و عذاب آن ها بیشتر شود.
گرفته شده از کتاب از مدینه تا مدینه
نگارش در تاریخ شنبه 89/9/27 توسط آسیه | نظر